زینب جان شرمنده ام...
زینب جان...
شرمنده ام که بهای حسینی شدن من بی حسین شدن تو بود
و شرمنده تر آنکه
تو بی حسین شدی و من حسینی نشدم...
زینب جان...
شرمنده ام که بهای حسینی شدن من بی حسین شدن تو بود
و شرمنده تر آنکه
تو بی حسین شدی و من حسینی نشدم...
عشق ، عینش عزت و شینش شرف ، قافش قسم
من قسم بر عزتت با تو شرف دارم حسین (ع)
اینک پیامبر
در بازگشت از سفر خانه خداست...
در پهنه ی غدیر، در زیر شعله های فروزان آفتاب
انبوه حاجیان که فزونتر ز صد هزار، در پهنه ی وسیع غدیر ایستاده اند
از آسمان به گوش محمد (ص) ندا رسید
یا ایها الرسول...یا ایها الرسول...
اسلام را چه خوب بیان کرده ای به خلق، اما هنوز رهبر ملت پس از رسول تعیین نگشته است.
ارکان استوار رسالت تمام نیست.
رکن بزرگ مذهب امت امامت است.
اینک پیامبر، در بازگشت از سفر خانه ی خدا
در اولین دقایق آن حجة الوداع، مأمور گشت تا برساند بگوش خلق
والاترین عمیقترین نکته را ز دین
فرمان رسید، تا که به مردم نشان دهد
لایقترین، شجاع ترین فرد مسلمین
پیغمبر از حجاز شتر منبری ساخت، در آن فضای باز
دست علی گرفت و به بالای سر رساند
آن رهبری که اوست فقط مظهر خدا، آن کس که چشمه های فضیلت در او روان
آنکس که در زمین، در دوره ی زمان، شایسته تر از او نبود مرد در جهان...
"جواد محدثی"
بقیه متن در ادامه مطلب...
الهی! عرفهام، با حسین علیهالسلام از عرفات کوچ کرد و رحل اقامت در کربلا گزید؛
پس تو را می خوانم به زبانی که امامم حسین علیه السلام در روز عرفه و در روز ودایش با سرزمین خواند.
الهی تو را می خوانم، با اشهایی که به ترنم آخرین نوای آسمانی مولایم حسین علیه السلام در روز عرفه،
بر صورت شرمسارم روان شده است.
الهی! تو نوری؛ آشکار تر از آنی که به مدد آثار خلقتت، شناخته شوی.
تو نوری و روشن تر از آنی که در پناه سایه در آیی.
خدای من! چه وقت از دیده ام نهان شدی تا برای اثبات بودن تو،دست به دامن برهان و استدلال ببرم؟
بار الهی! چنان خود را به من بنما که بی واسطه و با شهود قلب، شیفته جمال نورانی تو شوم.